- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح در شهادت امام حسین علیه السلام
باز در جان جهان یکسره غوغاست حسین این چه شوری ست که از یاد تو برپاست حسین این چه رازیست که که صد شعله فرو مرد و هنوز روشن از داغ تو ظلمتکـدۀ ماست حسین! تا قیامت نرود نقش تو از لوح ضـمـیر حیرتم گشت، بگو این چه معمّاست حسین؟! گرچه شد جوهر عشق از قلم عاطفه پاک رقم مهر تو، بر صـفحۀ دلهاست حسین! دامن، از شـوق تمـنّای تو، گـلزار صفا سینه، از آتش سودای تو سیناست حسین! راهیان قـدم قُـدس تـو، با شهـپر عـشـق همه رفتند و جهان محو تماشاست حسین! گر نه خـون تـو ثمـر داد بـه مـیدان بلا این همه شور شهادت به چه معناست حسین! تا به محراب محـبّت تو امامی، پیداست خاک هر وادی گلرنگ، مصلاست حسین! غـرق در موج مکافات کن اقلـیم ضلال قطره درقطرۀ خونت همه دریاست حسین
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
ای گردش چشمان تو سرچـشمۀ هـستی ما محو تو هستیم، تو حیران که هستی؟ خورشید که سرچشمۀ زیبایی و نور است از میـکــدۀ چـشـم تـو آمـوختـه مـسـتـی تا جرعه ای از عشق تو ریزند به جامش هـر لالـه کند دعـوی پـیـمـانه بـه دستی از چار طرف محو تـماشـای تو هستـند هـفـتــاد و دو آئـیـنـۀ تــوحـیـد پـرسـتـی وا کرد درِ مـسـجـد الاقـصای یـقـیـن را تکبیـرة الأحـرام نـمازی که تـو بـسـتـی تا واشـدن پـنـجـره هـرگـز نـزدی پـلک تا خـون شدن حنـجره، از پـا نـنـشـستی ای کاش که گـل های عـطشناک بـبـینـند در دیدۀ خـود خارغـمی را که شکـستی یک گوشۀ چشم تو مرا از دو جهان بس ای گـردش چشمان تو سرچشمۀ هـستی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
نهضتی را که حسین ا بن علی برپا کرد بـود درسی که به ابـنـای بشر انـشا کـرد نـقـشه های اُمـوی را که خـلاف حـق بود با گذشت از سر هستی همه را خنثی کرد دادن جـان زکف و تـن نسـپـردن به ستم طرفه نقشی است که در کرببلا اجرا کرد تـیــغِ اصـلاحـگـر امّـت جــدّش گـردیــد با شهـادت، به ستـم حـمـلۀ بی پـروا کرد گفت تسلیم ستم کار شدن، خود ستم است نه همین گفت، که با خون گلو امضا کرد نقد جان، گوهر جانان، چه نکو داد و گرفت سـود آن برد به بـازار که این سـودا کرد پـایــمـردی و فـدا کـاری و جـانـبـازی او خصم را با همه نیرنگ و فسون رسوا کرد از سرِ هستیِ خود، زاکبر و اصغر بگذشت راسـتـی در ره یـاری خـدا غــوغـا کـرد آدمیـزاد و چـنیـن بـر سـرِ پـیـمـان بـودن که چنان عهد ببست و که چنین ایفا کرد؟ دانی آن درس نهایی که به ما داد چه بود؟ دیده بست و لب تسلیم و رضا را وا کرد پیر ما گفت: به شمشیر شود خون پیروز سِـرِّ این مسئله را خـون حسین افشا کرد اثر خون حسین است « مطهّر» کاین سان خلق را در ره حـقّ محکم و پا برجا کرد
: امتیاز
|
شهادت امام حسین علیه السلام
باده عشق تو همجنس شراب عطش است جان کـوثر نَـسَـبَت تـشنۀ آب عـطش است حاش لِلّه که دهـد دست ارادت بـه یـزیـــد آن امامی که دلش مست ثواب عطش است زائـر تـربـت خـونـیـن حـسیـن بـن علـی عطر شوری که ره آورد گلاب عطش است روز آشـوب شهـامت همه دیدند که عشق متجلّی است در آن دل که خراب عطش است رسم آن نیست که بر تشنه لبـان آب دهـند؟ مرگتان باد، مگر تـیغ جواب عطش است! نـهـراسـد ز دمِ تـیــغِ جـگــر ســوزِ عــدو آن که پیراهنش از جنسِ حبابِ عطش است آه و دردا که کنون روی زمین افتاده است دست عبّاس که شمشیـر شهاب عطش است یا رب این پیکـر غـلتـیده به خوناب جگـر کیست؟خورشید که درزیر سحاب عطش است یا حسین آن مه ظلمت شکن کرب و بلاست که سرش قاری آیات کـتاب عـطـش است کس چه بیند بجـز از چشم خدا بین حسین رخ دلدار که در زیر حجاب عـطش است درد غربت، تن خسته، ره بسته، دل چاک شرح تصویر بخون خفـتۀ قاب عطش است آن که هفتـاد و دو گل درقدم جانان ریخت سیـّد و قـافـله سـالار، جناب عـطـش است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسین علیه السلام
اگر نـبـود به خـون تو آسـمان تــشــنــه چرابه خون تو شد تیغ خونفشان، تشنه؟ تــمـام اهـل حَـرَم از لـب تـو سیـرآبــنـد منم که مانده ام ای خضر،در میان تشنه ز سوز تشنگی ای غـنچه لب، دراین گلشن گـل بـهـار بـود چـون گـل خـزان، تشنه مگـو شتـاب چـرا می کنـی ز شـوق لبـم چه می کند به لب چشمـۀ روان، تشــنه؟ زخصم سنـگدل ای تشـنه لب،نمی باشد کـه هم بـود دل تو تشنه، هم زبان تـشنه چنان که تشـنۀ آب است، جان مستـقسی منـم به دیـدن روی تو، هــمچـنان تـشنه نبــود گـــربه دلـت ذوق سـاقـی کـوثــر چرا به باغ جنان رفـتی ازجهان تشـنه؟ هـمین نه تـشـنه به آن تیـغ آبـدار، تویی بود به خون توهم شمر،هم سنان، تشـنه همـیـشه تـشــنـۀ دیـدارت ای شهـیـد من کـه خضرهم زغم توست، جاودان تشنه ز دیدنت شده ام ازخود به در، چگونه شود ز دور بـیـنـد اگـر آب نــاگهـان تـــشـنـه گمان مکـن که کنون ذوق زنـدگی دارم کـه بی رخ تو به مردن منم ز جان تشنه نـه من هـوای تو دارم، که ساقی کـوثـر بود به روی تو در محـفل جـنان، تــشنه حسین کشـته شد الـقصه تـشنه کام، کجا روا بود که شـود کـشته میـهمان تـشنه؟
: امتیاز
|
مدح در شهادت امام حسین علیه السلام
درود بـر تـنِ عــریـان سـیــدالـشـهـدا سـلام بر لب عـطـشان سیــدالـشهدا ز نوک نیـزه شده ملک بی حدود خـدا پُــر از تــلاوت قــرآن سیــدالشهـدا زیــارت شب آدیـنـه اش گــرامی بـاد که هست فاطـمه مهـمان سید الشهدا عجب نه کز نفسـش معجز مسیح دمد کسی که هست ثنا خوان سید الشهدا به چشم خویش کنید التماس گریه کنید که هست فـاطمه گـریان سید الشهدا سلام خـلـق و سلام خــدای عز و جل به زخـم هـای فـراوان سـیـد الشـهـدا به گـیـسوان پـریشان فـاطـمه سوگـنـد که عـالم است پـریـشان سـید الشهدا نشان نیزه وشمشیر و تیر وخنجر وسنگ بـهـشت لالـه و ریـحـان سید الشهـدا یقین کنید همان چوب خیزران میگفت سـلام بـر لـب و دنـدان سید الشهـدا زهی کـرم که ز آغـاز، نخـل میثم را رقــم زدنـد بـه دیــوان سـید الشهـدا
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسین علیه السلام
من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم روز اول کامـدم دسـتـور تـا آخـر گرفتم بر مشام جان زدم یک قطره از عطر حسینی سبقت ازمشک و گلاب ونافه عـنبر گرفتم عـالـم ذر ذره ای از خاک پای حـضرتش از برای افـتـخـار از حضرت داور گرفتم بر در دروازه سـاعـات سـاعتـهـا نـشـسـتم تا سراغ حـضـرتش از زینب اطهر گرفتم زینبی دیدم چه زینب کاش مـداحش بمیـرد که ز آه آتـشـیـنـش پـای تـا سـر در گـرفتم دست بسته سر شکسته دیـده اشک آلود اما حالتی دیدم که بر دل غصه ای دیگر گرفتم ناگهان فرمود شاه تـشنـه کامان بر سر نی سر به راه دوست دادم زندگی از سر گرفتم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسین علیه السلام
ندیدم هر چه گشتم، کوچه کوچه، ردّ پایت را چه میشد؟ کاش میشد! بشنوم من هم صدایت را ندیدم، با تمام چشم گشتم، چـشم هایم کور تمام عمر هم هرگز نخواهم دید، جایت را
: امتیاز
|
مدح در شهادت امام حسین علیه السلام
خون خـدا می چکد، از گلِ روی حسین هستی این هست وبود، بسته به موی حسین اشک همه اولیاست، وقف لب خشک او خـون دل انبـیاست، خـون گـلوی حسین در همۀ کائنات، از ملک و جنّ و انس کیست به عالم که نیست، مست سبوی حسین؟ زخـم تن او زنــد، خـنـده به شمـشـیرها یا که خدا می زند، خنـده به روی حسین نیست عجب گر نماز، بوسه به پایش زند هر که گذارد نماز، بر سر کوی حسین قلزم خون جانماز، مُهر جبین جای سنگ خون سر و خونِ دل، آب وضوی حسین کـافـرم ار نا امـیـد بــاز شـود از درش قـاتـل اگر آورد، روی به سـوی حـسین عجــز و گـدایی بود، عـادت دیـرین ما لطف وعنایت بود، خصلت و خوی حسین آتـش دوزخ شــود، لالــۀ بــاغ بـهـشـت نوشد اگر قـطره ای آب ز جــوی حسین "مـیـثـم" آلــوده نـیـز نـاز به جـنّت کـند جنّت اعلای اوست، روی نکوی حسین
: امتیاز
|
مدح در شهادت امام حسین علیه السلام
تا ابد كـوثـر تـوحـيـد ز پيـمانـۀ اوست سينۀ سوختگان شمع عــزاخانۀ اوست شعله های عـطشش در نفـس خستـۀ ما كوه سنگين غم ما به روي شانۀ اوست حرم اوست حريمی كه بود كعبۀ جـان دل بشكسته بهشتی است كه ويرانۀ اوست دل آتش زدۀ ما كه جهـانی را سـوخت شعـله اش از شرر دامن ريحانۀ اوست گوهري را كه خدا قيمت آن داند و بس دُرّ اشكی ست كه تقديم به دُردانۀ اوست طُرفه بيتي است از آن شاعرشيرين سخنش يك جهان عاطفه در ساغر و پيمانۀ اوست اين حسين كيست كه عالم همه ديوانۀ اوست اين چه شمعي است كه جانها همه پروانۀ اوست تا از اين نُه فلك و هفت رواقش اثر است سر نوراني او بر سر ني جلوه گر است سندي را كه به خون گلوي خويش نوشت تا خـداييِّ خـدا پيـش خدا معـتبـر است اين شهيدی است كه با آتش هفتاد و دو داغ داغ او تا ابد الـدّهـر به قـلب بشر است درصف حشر پيمبر به رويش خنده زند هركه را ديده برآن حنجرخشكيده، تراست سر ما خـاكِ در ِ خــاك نـشيـنان درش دل ما با سر نـورانـی او همسفر است نه فقط سينه سپـر كـرد به هنگام نماز تا ابـد سينـۀ او تـير بلا را سـپـر است همه مُردند، چرا هر چه زمان ميگذرد مكتب سرخ حسين ابن علي زنده تر است اين حسين كيست كه عالم همه ديوانۀ اوست اين چه شمعي است كه جانها همه پروانۀ اوست چشم ها چشمۀ زمزم شده از اشك غمش اشكها سيل شده گشته به دور حـرمش خـون اصغـر شده مُهـرِ سند پـيروزی دست عباس جـدا گشته به پای علـمش او كه انگشتر خود داد به سائل نه عجب كه كريمان همه گَردند خجل از كرمش گر به قدر كرمش دست بگيرد همه را روز محشر گنه خلقِ جهان است كمش نكـند قـاتـل خود را ز كـرم عـفـو كـند به دل سـوخـتـۀ فـاطـمه دادم قـسـمـش خـون بـباريد به زخـم تن صد پارۀ او كه چهل روز دميد از دل هر سنگ دمش بنويسيد به خونِ جـگـر و اشـكِ بـصر به در و باغ و رواق و حرم محترمش اين حسين كيست كه عالم همه ديوانۀ اوست اين چه شمعي است كه جانها همه پروانۀ اوست ذبح مهمان كه شنيده لبِ عطشان لبِ آب جگر بحر و دل آب، كباب است كباب ورق مصحف و خون،سورۀ نور وسُم اسب؟ سـر پاك پـسـر فــاطـمه و بـزم شراب زينت عرش خدا نقش زمين از سر نی چرخ گردون ز چه گرديد ونگرديد خراب گرچه پيشاني نورانی اش از سنگ شكست باز با خون علی اصغر خود كرد خضاب رفت از خيمه نگه پشت سر خويش نكرد بس كه بر شوق ملاقات خدا داشت شتاب موج خون، زخم بدن، داغ جوان، سجدۀ شكر عجـبـا ديدۀ تاريخ نديده است به خواب كه جز او خون دلش را به سما پاشيده چه كسی كرده جزاو دشمن خود را سيراب؟ اين حسين كيست كه عالم همه ديوانۀ اوست اين چه شمعي است كه جانها همه پروانۀ اوست چشم هر ملت بيدار حسين است حسين كشتۀ مـكـتب ايـثار حسين است حسين ارزش گوهر اشكی كه به چشم است بدان نفروشش كه خريدارحسين است حسين آنكه از خون جبين،خون جگر،خون پسر كرده رنگين گله رخسار حسين است حسين دين من مكـتب من كعـبۀ من قـبـلۀ من به محمد قسم اين چار حسين است حسين با وجودي كه در آن محفل خون يارنداشت خلق را در دوجهان يار حسين است حسين به خـداييِّ خـدا بر همه خـوبـان جهـان سيّد و سرور و سالار حسين است حسين ز آشـنـا دل نــتـوان بـرد خـدا می دانـد آنكه دل برده ز اغيار حسين است حسين اين حسين كيست كه عالم همه ديوانۀ اوست اين چه شمعي است كه جانها همه پروانۀ اوست كيست اين كشته كه دريا شده خونين جگرش سينه ای نيست كه سوزي نبرد از شررش گر بـپرسند كه كي لحـظۀ ميلادش بود گويم آن لحظه كه لب تشنه جدا گشت سرش بهر يك سجدۀ كامل ز سه خون كرد وضو خون پيشانی و خون دل و خون پسرش پيش پيـكـان بلا سـيـنه سـپـر كرد ولی حنجر كودك شش ماهۀ او شد سپـرش با همه زخم بدن، قاتل او گشت دو زخم كه يكی بر جگرش بود و يكی بر كمرش خون و زخم بدن و گرد و غبار صحرا سه كفن بود در آن وادی سوزان به برش پـسرانـم به فــدای پـسرانـش تا حـشـر پـدرانـم هـــمـگـی خـاك قـدوم پــدرش اين حسين كيست كه عالم همه ديوانۀ اوست اين چه شمعي است كه جانها همه پروانۀ اوست عطش روز جزا با عطشش رفت ز ياد آب، خاكت به سر و آبرويت باد به باد با لـبِ تــشـنـه بريـدنـد سر مهـمـان را لـعــن الله عــــلــي آل زيـــاد ٍو زيـــاد به دلـش داغ لب حضرت عــباس بُود بحر از اين داغ زند تا صف محشر فرياد ديده بر آب روان دوخت ولي آب نخورد ديـد تصويـر سكـينه به روی آب افـتاد مدح او را همه از نـعـرۀ دريـا شـنويد كه ز خون جگرش آب به دريا هم داد تـربيت يافـتـۀ يـوسف زهـرا اين است كز لبش داغ عطش بر جگر بحر نهاد روز محشر كه علم در كف عباس بُود اهل محشر همه اين بيت بياريد به ياد: اين حسين كيست كه عالم همه ديوانۀ اوست اين چه شمعي است كه جانها همه پروانۀ اوست نازم آن كشته كه جان يافت كمال از بدنش تا ابد خـنـده به شمشير زند زخم تنـش جامه از زخم بدن دوخته بر قامت خويش پيرهن از تن و تن پاره تر از پيرهنش آب غسل تن صد پاره اش از خون گلو خاك صحراست كفن بر بدن بی كفنش جايي از زمزمـۀ مـاتم او خـالی نيست اين شهيدی است كه عالم شده بيت الحزنش تير دشمن به جگر، خنجر قاتل به گلو زخم شمشير به سر، چشمۀ خون دردهنش تا نفس داشت به آن قوم نصيحت ميكرد چه گنه داشت كه شد سنگ جواب سخنش هر دلي يك حرم پيكر صد پارۀ اوست هر كجا می نگرم نيست بجـز انجمنش اين حسين كيست كه عالم همه ديوانۀ اوست اين چه شمعي است كه جانها همه پروانۀ اوست زير شمشير، امامت به همه عالم داشت به لبش زمزمه،در ديده دوصد زمزم داشت زخـم هـا بر جگـرش بود كه ناپيدا بود همه ميسوخت و از زخم زبان مرهم داشت با خدا در يَم خون عهد شفاعت می بست از گلوی علی اصغر سندی محكم داشت تــير غم بود كه بر سينــۀ او می باريد همه را كرد فراموش و غم عالم داشت گر همه ملك خدا چشمۀ چشمي می شد به خدا در غم او اشك مصيبت كم داشت وقت مرگ از نفسش روح مسيحا ميريخت كه به خون پيكر هفتاد و دو عيسي دم داشت می شنـيـدند مــلائـك همـه و می ديـدنـد كه ز صبح ازل اين زمزمه را آدم داشت اين حسين كيست كه عالم همه ديوانۀ اوست اين چه شمعي است كه جانها همه پروانۀ اوست هركجا حكم الهي است سخن گوسر توست شاخه ونخل وني و طشت طلا منبر توست به قيامت قسم از صبح قيامت تا حشر همه ايام قيامت همه جا محـشر توست آنچه گفتند و نگفتند به اوصاف بهشت همه در يك گل لبخند علي اصغر توست آنچه بخشيد به اسلام بقا خــون تو بود آنكه خون تو بقا يافت از او خواهر توست عضو عضو بدنت نيزه و زخمت آيات ورق مصحف آغشته به خون پيكر توست دوست ميخواست تو را كشته ببيند ورنه نيزه فرمان بر تو تيغ ثنا گو سر توست نه محرم نه صفر بلكه همه دورۀ سال بايد اين بيت بخوانيم كه ياد آور توست اين حسين كيست كه عالم همه ديوانۀ اوست اين چه شمعي است كه جانها همه پروانۀ اوست در سقـيـفه ز مِيِ فـتنه چو پيمانه زدند شعله گشتند و به شمع و گل و پروانه زدند عوض اجر رسالت به رسـول دو سرا دخترش فاطمه را شعله به كاشانه زدند صدف و دُرّ ز فشار در و ديوار شكست تا كه در كرب وبلا تير به دُردانه زدند زدن دخت عـلی، ريختن خـون حسين لگــدی بود كـز اول به در خـانه زدند حـرم شـيـر خـدا را به اسـيـری بُـردند كعب ني بود كه بر پهلو و بر شانه زدند ناز پرورده ی زهـرا و علي زينب را از پـی دلخـوشیِ زادۀ مـرجــانه زدنـد از ازل بـود هميـن ترجمه و تفـسيرش آنچه فرياد ز دل، عاقل و ديوانه زدند اين حسين كيست كه عالم همه ديوانۀ اوست اين چه شمعي است كه جانها همه پروانۀ اوست ای كه با خون گلويت شده قرآن تفسير آيـه آيـه شده اوراق تـنـت از شمشــيـر بر تنت آيه نـوشتند ز شـمـشـيـر، ولی جمله جمله همه را نقطه نهادند به تـير پـسرانت همه در راه خـداونــد شهـيـد دختـرانت همه بر يـاري اسـلام اسـيـر آنچه گـفـتـنـد و نگـفـتـند رسولان خـدا گشت با خون دل و خون گلويت تفـسير جان فشانی به سر ِدستِ تو دارد از شوق كه به پيكان بلا خنـده زند كودكِ شيـر به نماز تو بنازم كه پس از ذكر سـلام بر سر نيزه درخشيدي و گفتي تكـبـير (ميثم) از حـنـجـرۀ سـوخته فـرياد زند پرسد ای مردم عالم ز صغير و ز كبير: اين حسين كيست كه عالم همه ديوانۀ اوست اين چه شمعي است كه جانها همه پروانۀ اوست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
آفریـنـش ز غـبـار قــدم تـوسـت حسیــن آسمـان سـایـه نـشیـن علم توست حسیــن کعبه و سعی و صفا حِلّ و حرم، رکن و مقام صُفّـه ای از حرم مـحتـرم توست حسین هرکجا عشق و کمال وعظمت دایره بست نقـطـه ی دایـره نوک قـلم تـوست حسین نـعمـتـی را که خداونـد از آن می پرسـد دوستـی تو و یک از نِـعَم توست حسین ذکر نـام تـو کنم در همه جا، چون گویند هر کجـا نـام تـو آید حرم توست حسین اشک روز و شب ما، وقف تو ای کشته عشق گریه گرهست سزاوارغم توست حسین من نـگریم به عزایت که بــهشـتم بـدهنـد ور بـهشتم بـدهند از کرم توست حسین گـر خدا بگـذرد از جرم دو عالم به جزا یک جـزای کَمِ اصحاب کم توست حسین بر سرافـرازی اسـلام و بـرانـدازی کـفر قهرمان خواهر تو هم قسم توست حسین آیه کهف که خواندی خبر پیروزی است سَرِ بـر نـیـزه بلنـدت عَـلَـم توست حسین
: امتیاز
|
شهادت امام حسین علیه السلام
زمان گفتن شعر از زبان شمشیر است به کربلا نرسد شعر، اگر زمین گیر است برای از تو سرودن، کلام کافی نیست تو را چنانکه توئی، کی توان تعبیر است؟! کـدام شــعــر تـوانـد سـرود مـردی را که بر منـارۀ سرنـیـزه گرم تکبیـر است برای سـجـده به آدم تـو حجّـت الـلهـی به « انی اعلم مالا...» سر تو تفسیراست ره مـیان بُـری از روی نـیـزه تا معـراج ز ردّ خون تو از آسمان سـرازیـر است بخوان به منـبر سرنـیزه آیه های جهاد که قلب سنگی دشمن به حال تسخیراست تو در منای شهادت چه ذبـحی آوردی که خون تو به شفق تا ابد به تکثیر است نگاه کودک و بابا گره نخورده، شکست سؤال خون خدا، پاسخش مگر تیر است دراین معامله تاوان خون به گردن کیست چون این سه شعبه زر و زور و دست تزویراست یزید گور خودش را به دست حرمله کند که این نتیجۀ پیکار خون و شمشیر است به جرم کوتهی خویش آبِ روی فرات نـفس زنان پی تـقـدیم عذر تقصیر است به آب تشنگی ات آنچنـان توان بخشید که می رود که تلافی کند، ولی دیر است سـلام بر لب عـطشـان خـاندان حسیـن ز آب و هر لب سیراب از تو تقدیر است چگونه وصف کنم غـربت اسیـران را کدام قـافـیه هم وزن ثقـل زنجیر است؟!
: امتیاز
|
مدح در شهادت امام حسین علیه السلام
ای گردش چشمان تو سرچـشمۀ هـستی ما محو تو هستیم، تو حیران که هستی؟ خورشید که سرچشمۀ زیبایی و نور است از میـکــدۀ چـشـم تـو آمـوختـه مـسـتـی تا جرعه ای از عشق تو ریزند به جامش هـر لالـه کند دعـوی پـیـمـانه بـه دستی از چار طرف محو تـماشـای تو هستـند هـفـتــاد و دو آئـیـنـۀ تــوحـیـد پـرسـتـی وا کرد درِ مـسـجـد الاقـصای یـقـیـن را تکبیـرة الأحـرام نـمازی که تـو بـسـتـی تا واشـدن پـنـجـره هـرگـز نـزدی پـلک تا خـون شدن حنـجره، از پـا نـنـشـستی ای کاش که گـل های عـطشناک بـبـینـند در دیدۀ خـود خارغـمی را که شکـستی یک گوشۀ چشم تو مرا از دو جهان بس ای گـردش چشمان تو سرچشمۀ هـستی
: امتیاز
|
ترکیب بند عاشورایی
میآیم از رهی كه خطرها در او گم است از هفت منزلی كه سفرها در او گم است از لا به لای آتش و خـون جمع كـردهام اوراق مقتـلی كه خـبرها در او گم است دردی كـشـیـدهام كه دلـم داغـدار اوسـت داغی چشیدهام كه جگرها دراو گم است با تـشـنـگـان چـشـمـۀ احـلـی من العـسل نوشم ز شربتی كه شكرها در او گم است این سرخی غروب كه همرنگ آتش است توفان كربلاست كه سرها در او گم است یـاقـوت و دُر صیـرفـیان را رهـا كـنـیـد اشك است جوهری كه گهرها در او گم است هـفـتاد و دو ستـاره غـریبـانـه سوخـتـنـد این است آن شبی كه سحرها در او گم است بـاران نــیــزه بـود و سـر شـهـسـوارهـا جـز تـشـنـگـی نـکـرد عــلاج خـمـارهـا جوشـید خـونم از دل و شد دیده باز، تر نشـنید كس مصیبت از این جانـگـدازتـر بـا كـاروان نـیـزه شـبی را سـحـر كـنـید باران شوید و با همه تن گـریه سر كنید از طـفـل آب، خـجـلت بـسـیـار میکـشم از حلـق های تـشـنه، صدای اذان رسـید كو خیزران كه قـافـیـهاش با دهـان كنند آن شاعران كه وصف گل ارغوان كنند از مـن بـه كـاتــبــان كـتـاب خــدا بـگـو تا مشق گـریه را به نی خـیـزران كـنـند با پـای ســر، تــمـامــی شـب، راه آمـدم از منـظـر بلنـد، ببین صف کـشـیـدهانـد پـشـت ســـرت تـمـامـی ذرّات کـائـنـات خود جاری وضوست، ولی در نماز عشق از مشک های تشنه وضو میکند فرات توفان خون وزیده، سرِ کیست زیر تشت خـاک تو نـوح حـادثه را میدهـد نجـات بین دو نهر، خضر شهادت به جستجوست تا آب نـوشـد از لبت، ای چـشـمۀ حیات ما را حیات لم یزلی، جُز رخ تـو نیست ما بی تو چـشم بسته و ماتیم و در مَمات عشقت نشاند، باز به دریـای خـون، مرا خـاتـم سوی مدینه بگو بی نـگـین بـرند! گاهی به غـمزه، یاد ز اصحـاب میکنی باران می گـرفت و سبـوها كه پر شـدند در خـلـوت نـمـاز، چو تحت الحَـنَك كنم چون شب رسید، سـر به بـیابان گذاشتیم یك دشت، سیب سرخ، به چیدن رسیده بود بـگـذار آبـی از عـطـشت نـوشـد آفـتـاب با كـاروان نـیــزه به دنــبـال، مـیرویـم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسین علیه السلام
بـالا نـرفت آنـکـه به پـای تو پــا نـشـد آقـا نـشـد هـر آنـکـه بـرایت گــدا نـشد مقصود از تکلم طور از تو گفتن است مـوسی نشد هر آنکـه کـلـیـم شـما نشد روز ازل بـرای گـلـوی تو هـیـچ کـس غیر از خدای عز و جل خـون بها نشد در خلـقـتش زمین و مکان های محترم بــســیـار آفــریــد ولـی کــربـلا نــشـد یک گوشه میرویم و فقط گریه میکنیم حـالا که کـربـلای تو روزی مـا نـشـد داغ تو اعـظـم است تحـمـل نـمی شـود در حـیـرتـم چـگـونه قـد نـیـزه تا نـشد
: امتیاز
|